ورود به ماه هشتم بارداری

سلام پسرک خوب مامان و بابا

عسل مامان امروز روز اول ماه هشتم بارداریمه،شکم مامانی رو حسابی نقاشی کردی،شده عین نقشه جغرافیا.

این عدد هشت تو بارداری یه ابهت خاصی داره که نشون میده چیزی تا دیدن چشمای قشنگت نمونده،وقتی اینارو دارم برات می نویسم یه جورایی اصلا باورم نمیشه که کوچولوی ما کمتر از 2 ماه دیگه تو بغلمونه،این چند ماه نمی گم راحت ولی زود گذشت و تا چند وقت دیگه جمع ما رسما رنگ و بوی خانواده رو می گیره و میشیم سه نفر،خیلی منتظر اون روزم که زودی از راه برسه.

من و بابایی هم داریم یواش یواش برا اومدنت آماده میشیم، بابا سیاوش این روزا که دیگه خیلی بی قراره و روز شمار گذاشته واسه اومدنت،هر روز میگه "----- روز مونده تا پسرمون بیاد".

منم تصمیم گرفتم تا آخر تیر ماه بیام سر کار،البته برا اینکه پسر کوچولومون اذیت نشه من حدود یه ماهی هست که با ماشین بابایی میام سر کار و ان شاءالله اگه مشکلی پیش نیاد تا آخر تیر ماه قراره به همین منوال پیش بره،صبحها با هم میریم بابایی رو میرسونم تا ادارش و بعد دو تایی میایم سر کار،من خیلی مراقبم یه موقع تو اذیت نشی،برا همین همش سعی می کنم آروم برم و استرس به خودم وارد نکنم،برگشتنی هم به خاطر بابایی ما نیم ساعت دیرتر میریم که برم بابایی رو از جلوی ادارش برداریم و بریم خونه آخه بابایی گناه داره تو اون آفتاب شدید پیاده بیاد تا خونه،خلاصه هر روز سه تایی میریم و سه تایی هم بر می گردیم و تو راه خونه کلی حال می کنیم.

دیگه جونم برات بگه،مامان و بابا برا مرداد یه عالمه برنامه ریختن که دیگه حسابی برا اومدنت آماده بشن،شوخی که نیست شازده کوچولو دیگه دارن تشریف میارن،الهی قربونش برم.

 تا یادم نرفته فردا روز مرد و صد البته روز پدره و من باید یه دونه از طرف خودم و یه دونه هم از طرف تو بابایی رو ببوسم و روزشو بهش تبریک بگم،آخه بابایی از امسال دیگه به یمن حضور شازده کوچولو دیگه پدر شدن،راستی دیروز سه تایی رفتیم برا بابایی کادوی روز پدرشو پیش پیش خریدیم،یه شلوار جین کرم رنگ خوشجیل موشجیل که البته پولشم خیلی خوشجیل بود.  

ایشالا از سال دیگه خودت با یه بوس کوچولو روز پدر رو بهش تبریک بگی% 

ایشالا خودتم یه روزی پدر بشی پسر گلم%

مواظب خودت باش گل پسر،قند عسل