سورنا و پارک
شیرمرد کوچولوی من،از وقتی که هوا یه خورده گرم شده من و بابا تو رو می بریم تاب بازی تو اون پارکی که نزدیک خونه خاله سمیه ست. تو عاشق تاب بازی شدی ،نمی دونی چه می کردی موقعی که می خواستیم بیاریمت پایین،یک جیغ و دادی می کردی بیا و ببین،ولی خدا رو شکر حالا دیگه نوبتو یاد گرفتی،تا بهت میگیم دیگه نوبت نی نی های دیگست،خودت بی هیچ حرفی با رضایت کامل میای پایین،مامان قربونت بره که اینقدر بزرگ شدی که دیگه می فهمی نوبت چیه،نمی دونی چه فخر فروشی می کنه بابا،با کمال افتخار تو رو از رو تاب بر می داره میگه قربون پسر با شخصیتم برم. سرسره بازی هم دوست داری ولی نه به اندازه تاب بازی،ولی از اینکه خودت یاد گرفتی پله ها رو بالا میری و میتونی خودت تنهای...
نویسنده :
مامانی
21:49