سورنادر هفته دوم زندگی روی کره خاکی
سورنای کوچولوی ما در نخستین روزهای زندگی
فقط چند ساعت ديگه تا...
الان ساعت 8 بعد از ظهره روز سه شنبست فردا ساعت 6 صبح بايد بستري بشم وعده ديدار ما تا قبل از ظهر تا اون موقع بوس مواظب خودت باش
نویسنده :
مامانی
20:24
شمارش معكوس
سلام عسلم فقط دو روز ديگه مونده تا من و بابايي پسر گلمون رو بغل بگيريم،ديشب كه از خونه عمه پري برميگشتيم طبق معمول حرف از اومدن تو بود،بابايي عجيب استرس داره البته منم استرس دارم كه بيشتر شبا موقع خواب مياد سراغم و اغلب تا ساعت 5 صبح بيدارم،بابا سياوش هر روز از تكونات مي پرسه،فكر كنم اين دفعه كه با من اومد داخل مطب از حرفاي دكتر كاظمي به خاطر ديابت بارداري ترسيد. ديگه جدي جدي داري مياي،شمارش معكوس شروع شده،هم مي ترسم و هم ذوق مي كنم،قراره من و بابايي و خاله فاطمه صبح چهارشنبه ساعت 6 بريم بيمارستان آتيه و من بستري بشم و تا قبل از ظهر چشاي نازتو مي بينم ايشالا،خيلي منتظرتيم تا چهارشنبه خيلي مواظب خودت باش بوس و باي ...
نویسنده :
مامانی
11:06
شازده کوچولوی ما در هفته 34
سلام پسمل گلم این هفته دیگه ماه هشت هم تموم میشه و جدی جدی شمارش معکوس برا اومدنت شروع میشه. هفته پیش 5 شنبه بعد از رفتن خاله پری و خونواده،من و بابایی رفتیم سونو تا ببینیم گل پسرمون چقدر قد کشیده و وزن گرفته،جیگر مامان و بابا تو هفته 34 بارداری(آخرین هفته ماه هشت)2300 گرم وزن داشت،ایشالا از اول مرداد که قراره من تو خونه بمونم و بیشتر استراحت کنم ،تو هم تپل تر بشی. امروز بعد از کلی تاخیر قراره سرویس چوبتو بیارن بالاخره،مبارکت باشه قند عسلم. راستی چند روزه که صبحها تا من می خوام چند دقیقه دیر تر از خواب بیدار شم،امون نمی دی،همش تکون تکون می خوری و میگی پاشو پاشو،حالا نمی دونم این از گشنگیه یا از علاقه تو به کار،الهی قربونش برم که از ا...
نویسنده :
مامانی
9:40
مشکلات و دردسر های ماه هشتم
سلام جیگر مامان،نمی دونم چی میخوای که اینقد وول می خوری در هر حال خوشحالم که با این وول خوردنات،خیالمو راحت می کنی،آخه این چند روز دیدم که مامانای کلوپ چقدر واسه تکون نخوردنای نینیشون نگرانن،مرسی که اینقدر مهربونی و منو نگران نمی کنی . وای نمی دونی این بیرون چه خبره،خیلی گرمه،انگار از آسمون داره آتیش می باره،بخصوص ظهر که می خوایم برگردیم خونه. این چند روز عمه پری هم با خونواده به خاطر یه سری مشکلات خونه و اسباب کشی خونه ما بودن،ایشالا که زودتر مشکلشون حل بشه% از خودم برات بگم،از شکم بگیر تا پاشنه پام می درده،وقتی که می خوام از جام پاشم که دیگه نگو،اینقد درد دارم که گریم می گیره،توی کوچولو هم که فکر کنم حسابی داری وزن می گیری،چون...
نویسنده :
مامانی
14:29
دوباره قندم بالاتر از رنج نرماله
سلام قشنگم من خیلی ناراحتم ،آخه میدونی چی شده،بعد کلی رعایت کردن شنبه رفتم آزمایش گلوکز رو تکرار کردم ولی همش 5 واحد کم شده بود و بازم بالاتر از رنج نرمال بود. دیگه تصمیم گرفتم برنج رو از غذام حذف کنم،خیلی نگرانم یه وقت نکنه طوریت بشه. دیگه نمی دونم چی کار کنم. خیلی مواظب خودت باش،بوووووووووووووووووووووووس گنجشگکم ...
نویسنده :
مامانی
13:53
ورود به ماه هشتم بارداری
سلام پسرک خوب مامان و بابا عسل مامان امروز روز اول ماه هشتم بارداریمه،شکم مامانی رو حسابی نقاشی کردی،شده عین نقشه جغرافیا. این عدد هشت تو بارداری یه ابهت خاصی داره که نشون میده چیزی تا دیدن چشمای قشنگت نمونده،وقتی اینارو دارم برات می نویسم یه جورایی اصلا باورم نمیشه که کوچولوی ما کمتر از 2 ماه دیگه تو بغلمونه،این چند ماه نمی گم راحت ولی زود گذشت و تا چند وقت دیگه جمع ما رسما رنگ و بوی خانواده رو می گیره و میشیم سه نفر،خیلی منتظر اون روزم که زودی از راه برسه. من و بابایی هم داریم یواش یواش برا اومدنت آماده میشیم، بابا سیاوش این روزا که دیگه خیلی بی قراره و روز شمار گذاشته واسه اومدنت،هر روز میگه "----- روز مونده تا پسرمون...
نویسنده :
مامانی
14:18