سورناسورنا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

قشنگ ترین بهانه زندگی

مشکلات و دردسر های ماه هشتم

1390/4/8 14:29
نویسنده : مامانی
928 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگر مامان،نمی دونم چی میخوای که اینقد وول می خوری

در هر حال خوشحالم که با این وول خوردنات،خیالمو راحت می کنی،آخه این چند روز دیدم که مامانای کلوپ چقدر واسه تکون نخوردنای نینیشون نگرانن،مرسی که اینقدر مهربونی و منو نگران نمی کنیماچ.

وای نمی دونی این بیرون چه خبره،خیلی گرمه،انگار از آسمون داره آتیش می باره،بخصوص ظهر که می خوایم برگردیم خونه.

این چند روز عمه پری هم با خونواده به خاطر یه سری مشکلات خونه و اسباب کشی خونه ما بودن،ایشالا که زودتر مشکلشون حل بشه%

از خودم برات بگم،از شکم بگیر تا پاشنه پام می درده،وقتی که می خوام از جام پاشم که دیگه نگو،اینقد درد دارم که گریم می گیره،توی کوچولو هم که فکر کنم حسابی داری وزن می گیری،چون احساس می کنم روز بروز فشارت رو مثانم اینقد زیاده که همش باید نزدیک WC گز کنم،دارم روزشماری می کنم تا این ماه تموم شه تا بتونم تو خونه بمونم و بیشتر استراحت کنم،راستیتش اگه ماشین بابایی نبود تا الانشم نمی تونستم بیام سر کار.

از خورد و خوراک هم که چی بگم،به خاطر دیابت بارداری همه چی رو با عذاب وجدان می خورم،ولی دیگه چیزی نمونده موش موشی.

دو روز پیش هم تاریخ قطعی زایمان مشخص شد،19 مرداد،منم به مامان بزرگ و خاله فاطمه تاریخو گفتم که برا اومدن آماده بشن،خلاصه یه فامیل الاف پسر کوچولوی ما شدن.

راستی تا یادم نرفته این جمعه خاله نیره کنکور داره،یادت نره براش دعا کنی،آخه خدا شما فرشته ها رو خیلی دوست داره.قلب

پسر گلم دیگه چیزی نمونده که همدیگرو ببینیم،خیلی مواظب خودت باش،هرازگاهی هم مامانو با وول خوردنات شاد کن.

بوس عسلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)